من سی و دوسالمه همسرم هم سنه. شوهرم دکترا داره استاد دانشگاست خودم هم ارشد و در دانشگاه بعد ازسه سال اشنایی ازدواج کردیم ولی از دو شهر متفاوت و خیلی دور از هم هستیم. الان تقریبا شش سال ازدواج کردیم سه سال عقد بودیم که چون شوهرم تو شهر ما دانشجو بود اون مدت هم خونه پدرم زندگی میکردیم. مشکل من اینه که مدتهات حس میکنم الویت زندگی شوهرم نیستم و بیشتر تو این مدت حس کردم هم خونه هستیم شوهرم بیرون کار میکنه منم کارهای خونه اصلا رابطه گرم و عاطفی بین مون نیست. البته شوهرم با خانواده خودش هم همین جوره شاید ماهها بگذره بهشون زنگ نزنه. یک سال بعد از زندگی مشترک متوجه چت های زیاد شوهرم و دیدن فیلم های مبتذل شدم تو یک سال متوجه شدم با چهار تا از دانشجوهات ارتباط داره البته ارتباط نود درصد بصورت چت ************ی بوده ولی فکر میکنم رابطه جنسی کاملی نداشتند یا حداقل زیاد نداشته اون مدت من تو شهر همسرم تنها بودم روزهای سختی رو گذروندم ولی بامشاورهکه صحبت کردم تصمیم گرفتم بهش فرصت بدم البته من و شوهرم چند ساله رابطه جنسی گرمی نداریم شوهرم خیلی بجز همون چند ماه اول ازدواج سردمزاج بودند من شاید یکی دو سال اخیرا توانایی جنسیشونم پایین اومده مشکل داره ولی حاضر به پیگیری نیست البته چند ماه اخیر به اصرار من یک ری دارو تقویتی به زور میخوره. الان یک ساله اومدیم شهر نزدیک خانواده من. تابستون یک ماه تنهایی رفت شهرشون بعد که اومد متوجه یک سری رفتار مشکوک شدم بعد گفت باید هر هفته از سه شنبه تا جمعه برم یک شهر دیگه کلاس بردارم به خاطر مسایل مالی و تو باید بری خونه پدرت هر چقدر اصرار کردم منم بیام قبول نکرد تا کار به دعوا و خانوادهها کشید. و شوهرم ازینکه به اطرافیان و دوستان گفتم خیلی شاکی شد من متوجه شدم یه خط دیگه هم داره که پرینتشو که گرفتم دیدم تو یک ماه اخیر به طرز خیلی زیادی با یک دختری که نمی شناسم ارتباط داشته و احتمال میدم دانشگاه و کار بهونه بوده و به خاطر اون میره شهر دیگه. مشکل دیگم اینه که به دوستاش خیلی بیشتر اهمیت میده و امکان نداره دوستاش بیان دنبالش نره ولی اصلا نه خودش پیشنهاد میده با هم بریم نه من میگم قبول میکنه قبلا میگفت ماشین ندارم و من حوصله پیاده روی نداریم البته الان به خاطر رفتن به شهردیگه ماشین گرفته. مشکل دیگه اینه که ما تو روز خیلی کم باهم وقت میگذرونیم اون وقتی خونست نوددرصد پشت لپ تاپش تو اتاقشه. از لحاظ جنسی حتی بغل کردن و بوسیدن خیلی سرده شاید الان که شاید دو ماهی یکبار. مشکل دیگه سر بچه که اصلا علاقه نداشت قبلا مسایل مالی بهونه میکرد ولی یک سال پیش چند ماهی به اصرار شدید من اقدام کردیم یعنی هر بار سر رابطه باید اصرارش میکردم خودش اشتیاقی نشون نمیداد ولی الان بعد برگشتش شدید مخالف شده و هیچ رابطه نداریم. حالا موضوع من اینه که شوهر من خیلی تو عصبانیت دادو بیداد و توهین میکنه و نمیتونه خودشو کنترل کنه الان من تقریبا یک هفته است خونه پدرمم یکبار با واسطه اشتی کردیم ولی به خاطر یه حرف مادرم که بیشتر بهونه گیری بود دوباره دعوا کردیم حالا پیشنهاد شوهرم اینه یه چند ماه دور باشیم دوباره برگردیم زندگی کنیم ولی من مرددم که دوباره برگردم یا نه